عبد در خانه بیدار نشسته است که عطا حال او را می پرسد و او می گوید که حالم حسابی از وضعیت گرفته است، عطا به او پیشنهاد فرار می دهد که عبد حسابی بهش می پرد و او هم به خودش می آید که صدای در می آید و شیرین در خانه را می زند.

عطا در را باز می کند و شیرین به داخل می آید و رو به عبد می گوید که نجلا قصد رفتن از این جا را دارد و اگر جلویش را نگیری دیگر دست هیچ کس بهش نمی رسد، ثریا به میان حرف هایشان می پرد و دخالت می کند که شیرین به او می گوید بهتر است اجازه بدهی برادرت خودش برای زندگی اش تصمیم بگیرد و دخالت نکنی…

قسمت 32 سریال نجلا 2

عدنان از پشت شیشه به نجلا نگاه می کند که او چاقو را به سمت خودش گرفته است و می گوید که اگر به داخل برود خودش را می کشد، عدنان سعی می کند او را آرام کند و می گوید فقط می خواهم دو تا چیز را به تو بگویم و بروم اما نجلا با او دعوا می کند و می گوید عباس همه چیز را بهم گفته است و تو همه کس من را ازم گرفتی…

عدنان می گوید یا باید از این جا بروی یا چند روز از داخل این خانه جم نخوری تا خودم ازت مراقبت کنم و نگذارم اتفاقی برایت پیش بیاید و می رود.

به محض بیرون رفتن عدنان، عبد از راه می رسد تا برای نجلا آب ببرد که عدنان به او تنه می زند و فرار می کند، تمام آب ها روی زمین می ریزد و دست عبد هم به او نمی رسد. عبد مثل دیوانه ها به داخل خانه می رود و نجلا را صدا می کند که او بیرون می آید و عبد علت آمدن عدنان را از او می پرسد و حسابی خونش به جوش آمده است؛ نجلا می گوید که او آمده بود که بهم بگوید مراقب خودم باشم، عبد محکم توی سرش می کوبد و می گوید فکر کردم آمده تا بلایی به سرت بیاورد و او را باز خواست می کند چرا باهاش نرفتی و حسابی داد بیداد می کند و می گوید هیچ وقت نذار مردم بفهمن عبد دشتی که یک لشکر رو حریف بود، ذلیل یک زن شد و تو کوچه تف و لعن شنید…

 

عطا و شیرین از راه می رسند که شیرین به سمت نجلا می رود و دلیل بد حالی اش را می پرسد که عبد می گوید داشت عدنان را بدرقه می کرد که من بد موقع رسیدم و رو به نجلا می گوید ازت نمی گذرم و می رود.

عطا به دنبال عبد می رود و شیرین هم کنار نجلا می ماند تا تنها نباشد، نجلا تمام عکس های دو نفره اش با عبد را پاره می کند و تمام مدت اشک می ریزد. او بعد از برداشتن چمدونش از خانه بیرون می رود که عمه سلیمه او را صدا می کند و با دیدنش سراغ حسین را می گیرد و با هم به داخل خانه می روند.

عباس و شیرین مشغول جمع کردن شیشه های شکسته هستند و عباس حاضر می شود که به مقر برود، نجلا از عمه سراغ حسین را می گیرد که عمه حرف را عوض می کند و به سمت عباس می رود تا برایش تخم مرغ بشکند که چشم نخورد. شیرین و عمه سلیمه با هم حرف می زنند و شیرین می گوید که نجلا می خواست سر دعوا با عبد بی خدافظی از ما بره و سر اومدن عدنان به اینجا حسابی بحثشان شده است.